


چرا قصه می نویسیم و شعر می سراییم و چرا آنها را می خوانیم؟ شاملو می گفت: "من از تنهایی هایم شاعر شدم." آیا براستی چنین است و تنهایی انسان را شاعر و نویسنده می کند؟ ما که خوب می دانیم بخش بزرگی از عمرمان تنها بوده ایم و هر روز بیشتر از روزهای قبل به درون آن بلعیده شده ایم، پس چرا جملگی شاعر و نویسنده نمی شویم؟ آنها تنهایی خود را تکه تکه می کنند و در قالبی از کلمات با ما هم قسمت می شوند. آنگونه که سهراب می گوید: "در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم، بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است."