بودریار فیلسوف فرانسوی در مورد پست مدرن می گوید که ما در دوران جدید وانمایی (Simulation) به سرمی بریم که درآن تکثیر و بازتولید اجتماعی (پردازش اطلاعات، ارتباطات، صنایع مبتنی بر تکنولوژی های اطلاعاتی) جایگزین تولید می شوند و اصل سامان بخش جامعه می گردند. در این دوران تکنولوژی جای سرمایه را گرفته و نشانه پردازی (تکثیر انبوه تصاویر و اطلاعات و نشانه ها) جایگاه تولید را بدست آورده است. طبقات اجتماعی، جنسیت ها، تفاوت های سیاسی و حوزه های اجتماعی و فرهنگی که زمانی مستقل از یکدیگر بودند، در هم فرو ریخته و مرزها و تفاوت های تعیین شده در دوران  پیشین یعنی مدرنیته از بین رفته است. بطور مثال، اقتصاد متاثر از فرهنگ و سیاست و حوزه های دیگر شکل می گیرد و هنر که زمانی قلمرو تفاوت و تقابل بوده در اقتصاد و سیاست حل شده و سکسوالیته نیز به همه جا سرک می کشد. پست مدرن از اواخر دهه 70 میلادی، در جهت مخالفت با ارزشهای مدرنیسم، موجودیت خود را نشان داد، اما با وجود تحولات و مسیر تکاملی منحصر به فردی که پیموده، هرگز نتوانست جایگاه یک جنبش کامل را بدست آورد و همچنان در ساختار یک نگرش و دوران گذار در حال حیات است.

جریانات و تحولات گسترده‌ سیاسی، اجتماعی و تغییرات شگرف تکنولوژیک در نیم قرن اخیر دنیای غرب و نفی تناقض ها و ویژگی‌های زیبایی‌شناختی هنر مدرن که هنر را موضوعی خاص می شمرد و آن را فراتر از ذائقه‌ی عام رشد می داد، موجب گشت هنرمندان برای ارتباطات گسترده تر و تاثیر گذاری بر مخاطبان بیشتر، به سوی شیوه‌ها و گونه‌های جدید و متنوع تری از فکر و بیان هنری گرایش یابند که هنر پس از مدرن معروف شد. هیجان و سرعت توسعه علم و ورود تکنولوژهای نوین در زندگی بشر بگونه ای بوده که ثبات دوره ای حاکم در طول تاریخ  بر جریان های هنری که توام با تحولات پله ای در شیوه های بیانی مطرح می شد، جای خود را به تغییرات مداوم داده و نگرش های جدیدی در مفاهیم مهم بشری همچون زمان، فضا، واقعیت، و نگاه به هستی را پدید آورد. با گرایش هنرمندان به فرم های بیانی جدید ما شاهد ظهور آثاری در شکل ساده گرایی (مینیمالیسم) تخصیص، هنر چیدمان، هنر مفهومی، نمایش اجرامحور (پرفورمنس آرت) کلاژ (چسبانه‌کاری) و تولیدات چند رسانه‌ای باشیم. در این دوره محتوا بیش از عناصر زیبایی شناسانه اهمیت یافت و یک اثر هنری توانست با تلفیق از عناصر هنر های دیگر همچون نقاشی، مجسمه سازی، عکاسی و ویدیو شکل گیرد، بی آنکه مرزی مشخصی میان آنها کشیده شده باشد.

پست مدرن داعیه ی بازنمایی و بازخوانی نوینی از واقعیت گذشته در شکل مدرن دارد، در اینجا منظور از گذشته همان جریانهای سنتی و عرفی است که جنبش هنر مدرن در طول حیات خود آنها را نفی کرده است و محتوای آثار هنری پست مدرن از طریق بازیافتِ سبک‌ها و تم‌های گذشته و هنرهای پیش از مدرن در یک بستر امروزی و آزادانه اتفاق می افتند. این الهام چه به صورت تقلید مستقیم یا اخذ نقش مایه ها و نقوش، بدون هیچ محدودیتی با ترکیب تصاویر و پدیده ها در مفهومی جدید به مخاطبان ارایه می شود. فیلمسازان در این قافله پست مدرنی اندیشه‌های خود را با تزلزل واقعیت، مرکززدایی از سوژه، مرگ مؤلف، پاک‏شدگی مرزهای زمانی، ترکیب تکنیک‏ها و ژانرها و کثرت‏گرایی به نمایش گذاشتند.

درک نگرش و شیوه های بیانی پست مدرن نیازمند بازنگری در تاثیر گذاری و غلبه‌ی علم برهمه شئون دیگر اجتماع دارد که آغاز آن از قرن هجدهم و شروع مدرنیته در جهان غرب است. در این دوره عده‌ای از هنرمندان نه صد درصد، لااقل بسیاری از آنها دنبال رو علم گردیدند و این پروسه حتی در قرن بیستم پس از مطرح شدن نسبیت انیشتین و مکانیک کوانتومی و در نتیجه نسبی‌گرایی علمی و فرونشستن عطش علم‌گرایی باز همچنان ادامه داشت. در نیمه‌ی پایانی قرن بیستم پیوند میان علم و هنر و ادبیات ژرف‌تر شد و سرشت هنر را متأثر از تحولی ساخت که در ماهیت واقعیت به وجود آمده بود. در این شرایط پست‌ مدرن، برخلاف شرایط مدرن که ارائه‌ی روایت علمی قطعی واقعیت، ممکن و لازم بود و لذا بازنمایی واقعیت عینی وظیفه‌ی هنر دانسته می‌شد، بازنمایی واقعیت به دلیل عدم دانستن قطعی واقعیت در انتزاع هنری منحل گشت. ژان فرانسوا لیوتار در کتاب شرایط پست ‌مدرن می نویسد که میان تلقی از واقعیت در هر دوره تاریخی با انتظارات مردم از هنر در آن دوره پیوندی ناگسستنی وجود دارد، همانطور که در نظریات فیزیکی نیوتن بحث مکان و زمان کاملاً مطلق بود، بر هنر و ادبیات قرن هفدهم تاثیر گذاشت و ناتورالیسم را بنیان نهاد. تلقی هنرمند از این دو عنصر زمان و مکان، جایگاه مهمی در بیان هنری دوره‌ی تاریخی پس از آن داشته است، از همین رو نشر افکار نیوتنی درسراسر اروپای قرن هجدهم و نوزدهم موجب شد که ادبیات و هنر جامه‌ ای رئالیستی و ناتورالیستی بپوشند و به بازنمایی واقعیت ملموس و مطلق روی آورند.

آغاز قرن بیستم با کشف نسبی بودن زمان و مکان همراه شد و درتفکرات انیشتین با بیان اینکه مفهوم مکان، وابسته به نقطه‌ای متحرک است، وجود نقطه‌ای ثابت در مکان مطلق انکار شد. ارتباط میان زمان و حرکت نشان داد که زمان در رابطه با سرعت، کوتاه‌تر یا بلندتر می شود. این نظریات موجب شد که خوزه اورتگا گاست یکی از مهم‌ترین نظریه ‌پردازان مدرنیسم در ادبیات، درک مطلق از موضوع را تنها زمانی ممکن بداند که تعداد بی‌شماری از زاویه‌های دید به یکدیگر متصل شوند تا تصویری کلی و کامل از موضوع به نمایش در آورند. در نتیجه، فهم انسان از مکان و امکان بازنمایی آن در ابتدای قرن بیستم به زاویه‌ی دید متکی شد و مکان در بازنمایی هنری، امری نسبی تلقی گشت. نگاه نسبی به زمان و مکان سه نتیجه را در بازنمایی هنری قرون اخیر در پی دارد. بدین ترتیب زبان هنری سه تحول بنیادین را هم‌سو با نسبیت آینشتاینی تجربه کرد: انتزاعی‌سازی، انسانیت‌زدایی و مکان (فضا‌محوری) به سه عنصر حاکم بر هنر و ادبیات قرن بیستم مبدل گشت. اما داستان تحولات علمی و تأثیر آن‌ها بر هنر و ادبیات به این نقطه ختم نمی‌شود. درحقیقت، آنچه که بیش از نسبیت آینشتاینی، جهان بازنمایی هنری را دگرگون ساخت و به زایش مفاهیم فلسفی نوینی در گستره‌ی هنر انجامید، مکانیک کوانتومی بود. اصل عدم قطعیت در مکانیک کوانتومی که هرگونه تلاشی برای اندازه‌گیری موقعیت الکترون را نفی می‌کند بر تمام قطعیت‌های هنری و بر تمام روایت‌هایی که در هنر به روایت‌های الگو بدل شده‌اند خط بطلان کشید.

تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی می‌شود؟

 استیون هاوکینگ از نظریه پردازن کوانتومی چنین می گوید که تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی می‌شود؟ در حالی که قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قایل نمی‌شوند، ولی در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکه ‌تکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهیم بود که فنجان تکه‌های خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بی‌نظمی یا به اصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز می‌کند و به زمان جهت می‌دهد. هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع می‌شود. او بعدها ادعا کرد که اشتباه می‌کرده‌ است. اصل عدم قطعیت، ارائه‌ی روایتی علمی از واقعیت را محل پرسش قرار می‌دهد و با گرایشات ضد معرفت‌ شناختی خود بر هرگونه اطمینان و قطعیت در کنش بازنمایی که جوهره‌ی هنر به شمار می‌رود خط بطلان می‌کشد. این نگرش در علم  که همراه با تزلزل واقعیت و پاک‏شدگی مرزهای زمانی بود، توجه سینماگران را بخود جلب نمود و گفتمان سینمای پست مدرن بسوی وانمودگی و مرکززدایی از سوژه، مرگ مؤلف، ترکیب ژانرها، کثرت‏گرایی و بینامتنی جریان یافت  که در تقابل با گفتمان‏های سایر گونه های سینمایی قرار می‏گرفت.

وانمودگی (شبیه سازی شده هایی که نه واقعیت بیرونی دارند و نه نسخه اصلی هستند) مفهومی محافظه کارانه در شکل  تقلید از سبک ها و الگوهای زیباشناختی گذشته هستند که از جنبه های کنایی بودن سینمای پست مدرن پرده بر می دارند و در بحث بینامتنی، ارجاع به متون، فیلم ها و مفاهیم قدیمی سینما یا هنرهای دیگر، با ارائه ای  امروزی نه در شکل تقلیدی صرف، با بیان مفاهیم و برداشت های جدید، آثار سینمای پست مدرن را بشدت هجو و اغراق آمیز می کنند. مشهورترین و واضح ترین اثر پست ‌مدرن سینمایی را شاید بلید رانر Blade Runner اثر ریدلی اسکات بدانیم، که در سال ۱۹۸۲ ساخته است و دربارهٔ یک پادآرمانشهر، یک جامعه خیالی در داستان‌های علمی تخیلی است که در آن، ویژگی‌های منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آنجا دلخواهِ هیچ انسانی نیست. این جوامع معمولاً زمانی از یک جامعه را نشان می‌دهند که به نابودی و هرج ‌ومرج نزدیک است و راهی به آینده نیک فرجام ندارند. در این آرمانشهر، سایبورگ‌ ها، سیستم‌های خود تنظیم، ماشین هایی که هیبت انسانی دارند در صورت نافرمانی و فرار به دلیل خطرناک بودن، دستگیر و نابود می‌شوند. ارجاعات این فیلم به ژانر کارآگاهی و خصایص سبک نوآر بوده که با تصاویر و بن‌مایه‌های (Motifs) دینی ترکیب شده است. طراحی صحنه و لباس‌های شخصیت‌ها هرکدام متعلق به دورهٔ تاریخی گذشته است. این شالوده ‌شکنی با تلفیق ژانر نوآر و ژانرعلمی تخیلی و برداشتن مرزها بین ژانرها و تزلزل واقعیت در انتهای فیلم، مرکززدایی از قهرمان و پاک‏شدگی مرزهای زمانی در جهت ساختن جهانی پست مدرن به وجود آمده است.

روایت های سینمایی پست مدرن غالبا به نمایش دغدغه های انسان معاصر در موضوعاتی مانند محیط زیست، تهدیدات نظام سرمایه داری، زندگی خصوصی افراد یا اقلیت ها که بازتاب بحران های این عصر در زندگی روزمره آنها دیده می شود هستند و خیال ها و دلتنگی این آدمها نسبت به گذشته و آینده و تلاش برای یافتن گریزگاهی امن دراین کشمکش های سیاسی و اجتماعی است. سینمای پست مدرن  به کمک پیش سازی (prefabrication) یعنی استفاده دوباره از عناصر، مضامین و مفاهیمی که در گذشته در حوزه هنر یا اجتماع شناخته و به نمایش در آمده، ساختار خود را پی ریزی می کند. مثال بارز دیگر از این نمود فیلم Dune به کارگردانی دنیس ویلنوو یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سال ۲۰۲۱ است که  در آن به  بازتاب  و باز آفرینی تنش ها و ناسازگاری های انسان مدرن آینده با انسانها و سرزمین های دیگر نشان می دهد که در آن بیم و هراس، برانگیختگی امیال انسانی در محدوده های واقعی و غیرواقعی در قالبی از همه هنر ها و تنوعی شگفت آور پر از تفسیرها، توضیحات، حواشی متنوع، ارجاعات مکرر به سنت های نمایشی و تمثیل سازی های شرقی دیده می شود. سینمای پست مدرن با به تصویر کشیدن دگردیسی، مسخ، استحاله، بی مقدار شدن منزلت و روان پریشی آدمی، با بی اعتمادی به بهبود اوضاع جهان، ندای عدم رستگاری بشر را سر می دهد و به جای روایت های کلاسیک از ساختارهای چند لایه و در هم  تنیده  بهره می برد و با بی اعتبار کردن واقعیت، مخاطبان را با رخ دادهایی بدون توالی زمان و مکان روبرو می کند.

شاید ظهور ویدئو کلیپ ها در دهه های 1980 و  1990  به دلیل تلاش فیلم سازان پست مدرن در یافتن اشکال جدید بیانی بود. رابطه ناگسستنی ویدوکلیپ ها با موسیقی سبب شد تا اشکال ذهنی و تصاویر تجریدی از یک سو و ساختار در هم ریخته بیانی از سوی دیگر جلوه ای جدید از تصویر متحرک را پدیده آورد. دراین سینما سبک های فردی فیلمسازان، جای مکاتب، نهضت ها و حتی ژانرها را گرفته و هر فیلمساز براساس دیدگاه های خود فیلم می سازد. از این رو نمی توان با ایجاد چهارچوبی ثابت درهمه فیلم ها آنها را کنار هم قرار داد و مقایسه نمود، بایستی هر فیلم به تنهایی در جایگاهی منحصر به شرایط خود مورد تحلیل قرار گیرد. سخن گفتن از کارگردان مولف بیهوده است و عامل این مسئله عدم امکان دست یابی به نیت فیلمساز در هنگام مشاهده فیلم است. زیرا چرخه ای تکرار شونده از تفکری مشخص در مجموعه دستاوردهای فیلمساز همانند فیلمسازان مولف کلاسیک دیده نمی شود.

روایت در فیلم های پست مدرن

روایت در فیلم های پست مدرن فاقد تداوم خطی، انسجام و یکپارچگی است و مسیری اتفاقی و تصادفی با رویدادهایی پیچیده، تو در تو و بی نظم در هم آمیخته می شود و ابهامی متکثر و چند لایه به وجود می آورد. پیرنگهای مختلف به تعداد شخصیت های روایت موجب می گردد، بیننده نتواند تشخیص دهد که روایت از دید چه کسی بازگو می شود، زیرا قهرمان به معنای سنتی آن در این درام ها وجود ندارد و فیلم ساز نیز اصراری به قهرمان پروری نمی کند تا مخاطب را به همذات پنداری با آنها وادارد. شخصیت ها در این فیلم ها، اغلب بدون قدرت جسمانی و روانی خاص، موجوداتی سرگشته در بحران جامعه و وجود خویش هستند تا مخاطبان زیاد به آنها نزدیک نشوند. مثال واضح سینمایی این موردفیلم داستان عامه ‌پسند Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو است، که در آن ترکیبی از داستان‌های کوتاه و قهرمانان مختلفی چون گانگسترها، یک بوکسو، و چند دزد روایت پیچیده ای را کنار هم بازگو می کنند و علاوه بر شکستن تسلسل زمانی، عدم‌ اصالت واقعیت عاملی برای عدم قطعیت، واژه گفتمان Dialogue که از واژه های پست مدرنیسم است را به نمایش می گذارند. باید خاطر نشان کرد که فیلم ساز پست مدرن  اغلب با سیستم سرمایه داری در گیر می شود، با این وجود نباید فراموش کرد که خود او از اجزای فرهنگ سرمایه داری است. این فیلم سازان نگاه سنتی به زن در فیلم های گذشته را به نقد و هجو می کشند و سعی در نمایش جریانات فمینیستی هستند. همچنین آنها تکثر فرهنگی را امری شایسته و ستایش آمیزی می دانند، از این رو ارتباط میان جنسیت و نژاد، تقابل های دوگانه را از میان برمی دارند تا با ایجاد شایسته سالاری نوعی کثرت گرایی را پدید آورند.

واکاویی تاثیر پست مدرن برسینمای مستند امری سخت و دشوار است زیرا این سینما هستی خود را در پرسشگری و تفسیر خلاقانه واقعیت می بیند، تمام آن چیزی که شاید پست مدرن با آنها بیگانه باشد. باید اذعان داشت که فیلم مستند سندیت دارد و به حقایق و واقعیت های زندگی انسانها می پردازد، همانند آینه ای که جامعه را بازتاب می دهد و به همین ضرورت در ارتقا سطح شناخت و آگاهی بشر دخالت مستقیم دارد. نیاز به فیلم مستند زمانی اهمیتش بارز می گردد که انسانها در شناخت رابطه خود با محیط پیرامون و برای سازگاری با آن، با مشکل و ابهام روبرومی شوند، به همین سبب فیلم مستند غالبا توصیف گر چگونگی و چرایی پدیده ها است. این گونه سینمایی در طول عمر خود آنچه برای بشر ارزشمند بوده و ارزش حفظ کردن برای آیندگان را داشته، ثبت و نگهداری کرده است. با این وجود که تحولات سریع در ارتباطات و رشد تکنولوژی توام با  تغییرات بنیادین درتعاریف مضامین، محتوا و شیوه های تولید بوده، و با استناد به آنچه درباره پست مدرن شرح داده شد، بی شک فیلم مستند در ساختار کلاسیک بسختی بتواند با تزلزل واقعیت و مرکززدایی از سوژه و فقدان تداوم ویکپارچگی مرزهای زمانی در هم آمیزد اما به هر جهت فیلمسازان مستند نیز با تغییر در نگرش های کلاسیک که ترکیبی از تکنیک‏ها و ژانرها در هم هستند طیف وسیعی از فیلم های دورگه Hybrid Film یا چند رگه Polymeric  را درفیلم های مستند پدید آورده اند. این نوآوری ها موجب گشت معنا ومفهومی که فیلم مستند در گذر تاریخی خود کسب کرده بود در دوران پست مدرن دچارتنوع، ابهام و آشفتگی شود و امروزه فیلم مستند مقوله ای متغیر و مفهومی بی ثبات نسبت به  نمونه های قدیمی تر است. باید گفت که فیلم مستند در اساس ادعای طرح واقعیت داشت در حالی که امروزه می تواند چنین نباشد. با وجود قدرت متقاعد کنندگی و باور پذیری این نوع سینما در میان مخاطبان دراین دوره با نفوذ مناسبات داستانی در عرصه آن به گفته بیل نیکولز، مرزی نامشخص و درهم آمیخته با فیلم داستانی را پیدا کرده است و سایه عدم قطعیت درواقعیت آن، می تواند تهدیدی برایش باشد.

جهان امروزی بر فرهنگ «بصری» استوار است و توجهی به لایه‌های زیرین و عمیق ندارد. نگاهی دایرةالمعارف گونه به همه‌ چیز که از همه‌ چیز می‌گوید اما درواقع هیچ‌ چیز نمی‌گوید. افراد ساکن در این جهان پست مدرن از برهوت واقعیت می گریزند تا به شوریدگی واقعیت و قلمرو نوظهور رسانه های اجتماعی در فضای مجازی و رسانه های جمعی در دنیای واقعی، همچنین تجربه های تکنولوژیکی پناه ببرند. به نظر بودریار در جامعه پست مدرن با ایجاد چنین وضعیتی انسانها ارتباط خود را با امر واقعی از دست می دهند و دچار از هم گسیختگی و انحلال شده اند، به همین دلیل است که اندیشه و گفتمان را دیگر نمی توان در ساختارهای پیشین یا تضمین شده و ثابت نگه داشت. بنا براین هرج و مرج، منتقدان سینمای پست مدرن نیز بیش از آنکه نیت مولف را مورد تحلیل قرار دهند، اغلب به خود اثر توجه می کنند و تنها دلیل آن عدم پایبندی فیلمسازان به قواعد مشخص شده خودشان در هر فیلم نسبت به فیلم های دیگر خود هستند.

کتاب/ چرا همه چیز تاکنون ناپدید نشده؟- نویسنده: ژان بودریار- مترجم: احسان کیائی خواه

کتاب / سی فریم در ثانیه – نویسنده: امیر حسین ندایی

کتاب/ شکل شناسی و گونه شناسی فیلم مستند – نویسنده: احمدضابطی جهرمی

مقاله / امتناع بازنمایی در هنر پست مدرن- نویسنده: پریسا صادقیه

مقاله / گفتمان پست مدرن در سینمای ایران– نویسندگان: احسان آقابابایی – علی قنبری برزیان

نویسنده : علی رزاقی 

سینما و تئاتر ایرانی

دیدگـاه